عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

کوتاهی مو

سلام عشقم       چند روزیه که البته بهتره بگم یکماهیه که درگیر خرید و فروش خونه هستیم و شما هم حسابی خسته شدی عسلم .شبها که میخوای بخوابی میگی مامان من میدونم فردا دیگه میخریم ولی مامانی نمیدونم اون فردا کی میاد البته خدا رو شکر مشکلی نداریم فقط بخاطر اینکه این خونمون پذیراییش کوچیکه و حتی شما هم برای بازی اذیت میشی با بابایی تصمیم گرفتیم که خونمون رو عوض کنیم ولی به دلیل پاره ای از مسائل و خودخواهی بعضیها هنوز این امر میسر نشده بابایی بنده خدا هم خیلی فکرش مشغوله از خدا میخوام خودش کمکمون کنه . دیروز بعد از ظهر هم رفتیمو موهای ناناستو کوتاه کردیم مثل یک مرد یک مرد بزرگ .عاشقتم پسرم .شبها برای خودت یه بر...
29 ارديبهشت 1393

روز پدر

سلام مرد کوچولوی مامان      دیروز صبح مثل همیشه قبل از من و بابایی از خواب بیدار شدی و تلویزیونو روشن کردی و بعد دویدی به سمت اتاق ما و روز پدر رو به بابایی و البته من هم تبریک گفتی ما هم به خودت تبریک گفتیم گلم .بعد صبحانه خوردیم و من و شما با هم رفتیم فروشگاه و برای بابایی و باباجون و شما هدیه روز مرد خریدیم کلی خوشحال بودی و میگفتی مامان یعنی روز من هم هست .پسرم امیدوارم روزی پدر شدنت رو شاهد باشم روزت مبارک عزیزم .  تقدیم به همسر نازنینم عشق من دست های پر توانت ، همیشه بزرگ ترین حامی زندگی ام بوده . آغوش امن تو بهترین جا برای فراموشی غم های زندگیم ...
24 ارديبهشت 1393

امروز نمیرم مهد

سلام ماه خوشگل من         دیشب ساعت حدودای  9 بود که  با همدیگه رفتیم بیرون و برات یه لگوی خیلی خوشگل خریدیم و اومدیم خونه  امروز هم روز عکستون بود از دیشب لباسهات رو آماده کردی و کت و شلوار به قول خودت دومادیتو گذاشتی که بپوشی ولی نمیدونم صبح چی شد که نمیخواستی بری مهد و با گریه لباس پوشیدی و رفتی .خلاصه سر صبحی دلمو ریش ریش کردی مامانی امروز بعد از ظهر هم خودم وقت دکتر دارم احتمالا بابایی بیاد دنبالت امیدوارم خوش باشی مامانی ...
15 ارديبهشت 1393

چند روز خوش

سلام ماه شیطونک من چند وقتیه که حسابی آتیش پاره شدی و پر از انرژی البته امیدوارم همیشه همینطور باشی ولی کمی هم به حرفها و نصایح اینجانب گوش بدی . روز جمعه نامزدی پسر دایی من بود که اونجا با من نیومدی و با بابایی رفتی قسمت مردونه چون مرد شدی دیگه مامانی . روز یکشبه هم با تاخیر یک هفته ای برای ما مراسم روز زن برگذار کردند و بردنمون برج میلاد البته من شما رو هم با خودم بردم . صبح روز دوشنبه با همدیگه اومدیم اداره .قرار بود خاله سمیرا و خاله محبوبه هم پویان و پویا رو با خودشون بیارن و خاله مرضیه هم درنیکا خوشگله رو . اول پویا اومد کلی با هم بازی کردید بعد درنیکا و بعدش هم پویان .همه با هم ساعت 12 سوار اتوبوس شدیم و برای ناهار رس...
9 ارديبهشت 1393

روز مادر و تولد من

سلام ماه من     دیروز روز مادر بود و امروز تولدم .دیروز توی مهد برام یه قلب خوشگل درست کرده بودی و خاله فرنوش داده بود برام آوردی ولی چون نگذاشتم بمونی خونه مامان جون اینا گفتی بهت نمیدمش ولی هم بوسم کردی و هم روزمو بهم تبریک گفتی .ولی وقتی شنیدی که امروز تولدمو خوشحال نشدی و زدی زیر گریه که آخه چرا تولد شما من میخوام تولد من باشه .چند تا عکس هم توی گوشی دارم که میگذارم برات . دوستت دارم عسل مامان . واین هم عکسهایی که توی این چند روزه انداختیم: قربون اون نگاهت مادر و شبی که نمیگذاشتی ازت عکس بندازم ولی من آخرش موفق شدم توی پارک جلوی مهدتون هم نمی رفتی بازی کنی...
1 ارديبهشت 1393
1